صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۲۰۲

۱

ز درد و داغ دل را نیک محضر می توان کردن

به چاکی ینه را صحرای محشر می توان کردن

۲

ز غفلت روی دست فربهی خوردم، ندانستم

که حصن عافیت پهلوی لاغر می توان کردن

۳

صنوبروار اگر از میوه شیرین تهیدستی

به روی تازه دلها را مسخر می توان کردن

۴

نداری رنگ و بویی گر درین گلشن ز بی برگی

به خلق خوش جهانی را معطر می توان کردن

۵

به این گرمی که من در جستجوی او کمر بستم

چراغ کشته ام از نقش پا بر می توان کردن

۶

ترا اندیشه فردا رسد امروز در خاطر

اگر امروز را فردای محشر می توان کردن

۷

به افسون در دل سخت توره کردن بود مشکل

وگرنه رخنه در سد سکندر می توان کردن

۸

سخن کش مهر لب گشته است صائب حرف را، ورنه

سخن کش گر به دست افتد سخن سر می توان کردن

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۱۲۷

نظرات