صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۲۰۳

۱

به روی سخت نتوان گفتگو را دلنشین کردن

به همواری تلاش نام باید چون نگین کردن

۲

نگردد صاحب شان هر که چون زنبور نتواند

به تلخی زیستن صد خانه را پر انگبین کردن

۳

چو طوطی سبز شد بال و پرم از زهر ناکامی

به اندک تلخیی نتوان سخن را شکرین کردن

۴

دم مرگ است رویش را به کام دل تماشا کن

ندارد در عقب خجلت نگاه واپسین کردن

۵

عیار وحشت او را نمی دانم، همین دانم

که ایام حیات من سرآمد در کمین کردن

۶

اگر افتاده ای را همچو مور از خاک برداری

به کیش من به است از طاعت روی زمین کردن

۷

سزاوار ستایش نیستند این ناقص احسانان

برای نان جو نتوان زبان را گندمین کردن

۸

فریب خضر خوردم شد شکار خار دامانم

درین وادی عنان چون برق بایست آتشین کردن

۹

ندارد استخوان پهلوی من چون صدف چربی

نه آسان است صائب قطره را در سمین کردن

تصاویر و صوت

نظرات