
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۲۰۵
۱
فقیران را به چوب منع از درگاه خود راندن
به شمع دولت بیدار باشد دامن افشاندن
۲
مگردان روی گرم از دوستان تا دولتی داری
که از یک شمع روشن می توان صد شمع گیراندن
۳
به خاموشی ز زخم خصم بد گوهر مشو ایمن
که آب تیغ طوفان می کند در وقت خواباندن
۴
دهد هر کس به ریزش دست خود در زندگی عادت
به نقد جان به آسانی تواند دست افشاندن
۵
بپوشان دیده از خود، در حریم وصل محرم شو
که با دریا یکی گردد حباب از چشم پوشاندن
۶
ز دل زنگار غفلت می زداید صحبت پاکان
که در گوهر نگردد سبز، رنگ آب از ماندن
۷
دل بی تاب دارد دور باش خانه زاد از خود
مروت نیست ما را چون سپند از بزم خود راندن
۸
لطیف افتاده است از بس که آن سیمین بدن صائب
خط نارسته را زان صفحه رومی توان خواندن
تصاویر و صوت


نظرات