صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۲۱۶

۱

زهی از شبنم رخساره ات چشم حیا روشن

چراغ ماه را از شمع رویت پیش پا روشن

۲

اگر من از غبار خاطر خود پرده بردارم

نگردد تا قیامت آب این نه آسیا روشن

۳

نمی یابد مسیح از ناتوانی جسم زارم را

خوشا کاهی که ضعف او شود بر کهربا روشن

۴

به داغ منت و درد ندامت برنمی آیی

مکن از خانه همسایه هرگز شمع را روشن

۵

نسیم صبح چون پروانه افتاده است در پایش

چراغی را که سازد پرتو لطف خدا روشن

۶

فلک با تنگ چشمان گوشه چشم دگر دارد

که چون فرزند کور آید، شود چشم گدا روشن

۷

ز فیض روح سید نعمت الله است این صائب

اگر نه روی او بودی، نگشتی چشم ما روشن

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۱۳۳

نظرات