
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۲۲۵
۱
به یک زخم نمایان سرفرازم از شهیدان کن
چو صبح وصل خندانم ازین لطف نمایان کن
۲
اگر خواهی که خورشید از گریبانت برون آید
سحرخیزی فن خود همچون صبح پاکدامان کن
۳
نگاه شور چشمان می برد شیرینی از شکر
لب پر خنده خود را ز چشم غیر پنهان کن
۴
به زلف خود مشو مغرور و عالم را مزن بر هم
حذر از ناله زنجیر سوز بیگناهان کن
۵
به عزم سیر با اغیار چون در بوستان گردی
چو بینی سنبلی را یاد این خاطر پریشان کن
۶
گلت پا در رکاب جلوه باد خزان دارد
برو ای بلبل بی درد آه و ناله سامان کن
۷
خیال زنده رود از سینه گرد غم برد صائب
چو غم زور آورد بر خاطرت یاد صفاهان کن
تصاویر و صوت

نظرات