
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۲۲۷
۱
برای کام دنیا دامن دل بر میان مشکن
پر و بال هما را در هوای استخوان مشکن
۲
فلک در زیر پای توست چون از خود برون آیی
برای این ره نزدیک دامن بر میان مشکن
۳
به یوسف می توان بخشید جرم کاروانی را
خدا را در میان بین، خاطر خلق جهان مشکن
۴
به بال توست در این خاکدان چون تیر پروازم
به جرم کجروی بال من ای ابرو کمان مشکن
۵
غرور حسن ای مجنون شراکت برنمی تابد
خمار چشم لیلی را به چشم آهوان مشکن
۶
شکست بی گناهان سنگ را در ناله می آرد
دل چون شیشه ما را به سنگ امتحان مشکن
۷
حریف کاسه زهر پشیمانی نخواهد شد
به حرف دشمنان زنهار قلب دوستان مشکن
۸
به کار چشم زخم باغ می آید وجود من
به جرم بی بری شاخ مرا ای باغبان مشکن
۹
به گوش جان نگه دار این نصیحت را ز من صائب
اگر خواهی که قدرت نشکند نان خسان مشکن
تصاویر و صوت


نظرات