صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۲۳

۱

نمی توان ز سخن ساختن خموش مرا

که چون صدف ز دهان است رزق گوش مرا

۲

اگر چه صحبت من غم زداست همچو شراب

به روی تلخ، حریفان کنند نوش مرا

۳

ز آفتاب بود روشناییم چون لعل

نمی توان به نفس ساختن خموش مرا

۴

مرا ز کوی خرابات پای رفتن نیست

مگر به خانه برد محتسب به دوش مرا

۵

نکرده بود تماشا هنوز قامت راست

که شد خرام تو سیلاب عقل و هوش مرا

۶

چنان ز سردی عالم فسرده دل شده ام

که روی گرم نمی آورد به جوش مرا

۷

چنان ز تنگی این بوستان در آزارم

که صبح عید بود روی گلفروش مرا

۸

خوشم به صحبت بلبل که می برد صائب

به سیر عالم دیگر ز هر خروش مرا

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۲۵۴
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۳۲۷
کلیات صائب تبریزی از روی نسخهٔ خطی که خود شاعر تصحیح نموده با مقدمه و شرح حال آقای امیری فیروزکوهی از انتشارات کتابفروشی خیام، مقدمه مورخ ۱۳۳۳ شمسی - گردآورنده: ج. آزمون - تصویر ۱۸۹

نظرات