صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۲۳۰

۱

نبندد دشمن آتش زبان طرف از گزند من

به فریاد آورد دریای آتش را سپند من

۲

نهالی بود استغنا، زمین گیر گرانجانی

به اندک فرصتی سروی شد از طبع بلند من

۳

به روی دوزخ خونگرم حرف سرد می گوید

کجا سازد به جنت خاطر مشکل پسند من؟

۴

تغافل بر مسیحا می زدم از درد بی درمان

به درمان کرد محتاجم دل نادردمند من

۵

سخنگو می شود چشمی که من باشم نظربازش

زبان دان می شود مرغی که می افتد به بند من

۶

برون آی از نقاب شرم تا از خود برون آیم

که از افسردگی پا در حنا دارد سپند من

۷

به همت نکهت گل را عنان پیچیده ام صائب

تذرو رنگ نتواند پریدن از کمند من

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۱۴۰

نظرات