
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۲۳۵
۱
نشان از بی وجودی نیست در روی زمین از من
ز گمنامی چه خونها در جگر دارد نگین از من
۲
ز اشک آتشین خط شعاعی گشته مژگانم
ز خجلت شمع دزدد گریه را در آستین از من
۳
زنم نقش امیدی هر زمان بر آب، ازین غافل
که می دارد دریغ آن تندخو چین جبین از من
۴
به خونم چون کباب امروز فتوی می دهد طفلی
که رویش چون نگاه گرم گردید آتشین از من
۵
منم آن رشته هموار نظم آفرینش را
که می گردد یکی صد، رتبه در ثمین از من
۶
ندارم گرچه در خرمن پر کاهی، به این شادم
که رزق خوشه چین باشد زبان گندمین از من
۷
گر از تردستی من تر نشد کشت امید کس
مرا این بس که ماند نام خشکی چون نگین از من
۸
چو می باید به تلخی ماند بر جا عاقبت صائب
چه حاصل زین که چندین خانه شد پر انگبین از من؟
تصاویر و صوت


نظرات