
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۲۳۹
۱
ندارد جوهر افشای غم، تیغ زبان من
نمک بر چشم سوزن می زند زخم نهان من
۲
دل صیاد می لرزد به دام از دانه اشکم
خطر دارد قفس از ناله آتش زبان من
۳
ز عشق بی زوالی در خود آن گرمی گمان دارم
که مغز صد هما را سرمه سازد استخوان من
۴
به چشم انتظارم گل فتاد از اشک یعقوبی
نمی آید ز مصر نیک بختی کاروان من
۵
دو صد ابر بهاری در رکابش خوشه چین باشد
به صحرا چون خرامد گریه آتش عنان من
۶
ز زور طبع معنی آفرین صائب طمع دارم
که از طاق بلند عرش آویزد کمان من
تصاویر و صوت


نظرات