
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۲۶۲
۱
در دل سخت تو نتوان به سخن جا کردن
نتوان غنچه پیکان به نفس وا کردن
۲
پرده چهره مقصود سیه کاری توست
سعی کن سعی در آیینه مصفا کردن
۳
غوطه در خار دهد دیده کوته بین را
گل بی خار ازن باغ تمنا کردن
۴
روی چون سرو سوی عالم بالا آور
تا میسر شودت مصرعی انشا کردن
۵
هر که از حرف جهان روزه مریم گیرد
می تواند به نفس کار مسیحا کردن
۶
سر مکش از خط تسلیم درین بحر که موج
بوسه زد بر لب ساحل ز کمر وا کردن
۷
هر که دولت پی دنیا طلبد چون طفلی است
که بلندی طلبد بهر تماشا کردن
۸
برق ازان شوختر افتاده که پنهان گردد
اختیاری نبود عشق هویدا کردن
۹
عجز گستاخ کند خصم زبون را صائب
نتوان با فلک سفله مدارا کردن
تصاویر و صوت


نظرات