صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۲۶۳

۱

نیست مقدور علاج غم دنیا کردن

گره از جبهه به ناخن نتوان وا کردن

۲

از ولی نعمت عقبی نتوان رو گرداند

از بصیرت نبود پشت به دنیا کردن

۳

می شود بسته در فیض ز واکردن لب

درد خود عرض نباید به مسیحا کردن

۴

آنقدر از دل صد پاره نمانده است بجا

که به احباب توان رقعه ای انشا کردن

۵

پیش دریای گهرخیز به هر قطره گدا

لب به دریوزه نباید چو صدف وا کردن

۶

عنقریب است که هم پله قارون شده است

خواجه از تکیه به جمعیت دنیا کردن

۷

خامه بیهوده دهد نبض به دستی هر دم

نشود درد سخن به، به مداوا کردن

۸

نیست ممکن به فسون بدگهران نیک شوند

که گره از دم عقرب نتوان وا کردن

۹

زن چه باشد که ازو مرد به فریاد آید؟

شاهد عجز بود شکوه ز دنیا کردن

۱۰

نور خورشید دهد دیده دل را صائب

گریه چون شمع نهان در دل شبها کردن

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۱۵۵

نظرات