صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۲۷۳

۱

سرد شد دست و دعا صبح به یک خندیدن

روح را گرم کند خنده به دل دزدیدن

۲

خاطر جمع و پریشان نظری هیهات است

شانه زلف حواس است پریشان دیدن

۳

دیدن بحر به پوشیدن چشمی بندست

چشم هر چند ز دریا نتوان پوشیدن

۴

رزق هر چند که چون سیل بهاران آید

آسیا را نشود سنگ ره نالیدن

۵

پوست پوشیده به جولانگه لیلی رفتم

در ره عشق ز مجنون نتوان لنگیدن

۶

صائب از پیچ و خم زلف سخن مویی شد

اینقدر نیز نباید به سخن پیچیدن

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۱۶۰

نظرات