
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۲۷۸
۱
چند چون مردم کوتاه نظر خندیدن؟
در شبستان فنا همچو شرر خندیدن
۲
صبح جان بر سر یک چند دم سرد گذاشت
عمر کوتاه کند همچو شرر خندیدن
۳
نوحه شهپر شاهین اجل می آید
چند چون کبک به هر کوه و کمر خندیدن؟
۴
از شکر خنده بیجاست پریشانی صبح
کار الماس نماید به جگر، خندیدن
۵
مهر خورشید ازان بر دهن صبح زدند
که به آن لب نزد دم ز شکر خندیدن
۶
صدف پاک گهر از دل من دارد یاد
در وطن غنچه نشستن، به سفر خندیدن
۷
رشک در ناخن حساد چرا نی نکند؟
شد علم خامه صائب به شکر خندیدن
تصاویر و صوت

نظرات