
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۲۸۵
۱
غنچه از باده نگردد گل خمیازه من
چشم مخمور بود رشته شیرازه من
۲
نه ز زهدست اگر لب نگذارم به شراب
ساغری نیست درین بزم به اندازه من
۳
از کواکب نشود دفع خمارم چون صبح
رطل خورشید کند چاره خمیازه من
۴
چون شود گرم سفر کلک سخن پردازم
نرسد برق سبکسیر به جمازه من
۵
سخنانی که ازان تازه شدی جان کهن
گشت تقویم کهن از سخن تازه من
۶
گرچه ز آهستگی آواز مرا کس نشنید
گوش تا گوش جهان پر شد از آوازه من
۷
نامه را گر چمن خلد کند نیست عجب
سبز شد خامه خشک از سخن تازه من
۸
شود از بی خبری جمع حواسم صائب
خط پیمانه بود رشته شیرازه من
تصاویر و صوت


نظرات