
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۲۸۹
۱
نیست امروز ز مژگان گهرافشانی من
گریه شسته است به طفلی خط پیشانی من
۲
زلف چون حاشیه بر گرد سرش می گردد
در کتابی که بود شرح پریشانی من
۳
چون رگ سنگ، زمین گیر گران پروازی است
مژه در دیده آسوده حیرانی من
۴
می دهد حیرت سرشار من از حسن تو یاد
رتبه گنج عیان است ز ویرانی من
۵
هر چه در خاطر من می گذرد می دانند
سادگی آینه بسته است به پیشانی من
۶
در خزان ناله رنگین بهاران دارند
بلبلان چمن از سلسله جنبانی من
۷
شعله شوخ به فانوس مقید نشود
اطلس چرخ بود داغ ز عریانی من
۸
شرر از سنگ برون آمد و من در خوابم
سنگ بر سینه زند دل ز گرانجانی من
۹
گرچه تلخ است درین باغ مذاقم صائب
گوش گل، تنگ شکر شد ز غزلخوانی من
نظرات