صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۳۱۴

۱

سخن ز مهر و وفا با تو بی وفا گفتن

بود به گوش گران حرف بی صدا گفتن

۲

نه آنچنان تو به بیگانگی برآمده ای

که در لباس توان حرف آشنا گفتن

۳

به داد من برس ای کافر خداناترس

که مانده شد نفسم از خدا خدا گفتن

۴

ترحم است بر آن بی زبان بزم وصال

که یک سخن نتواند به مدعا گفتن

۵

شکایتی که ز گفتن یکی هزار شود

هزار بار به از گفتن است نا گفتن

۶

تسلی از دو لبش چون شوم به یک دشنام؟

که تلخ، قند مکرر شود ز وا گفتن

۷

دل گرفته شود باز از هواخواهان

خوش است غنچه صفت راز با صبا گفتن

۸

پناه گیر به دارالامان خاموشی

ترا که نیست میسر سخن بجا گفتن

۹

چه حاجت است به اجماع، جود خالص را؟

برای نام بود خلق را صلا گفتن

۱۰

به شیشه خانه عمر خودست سنگ زدن

ز ممسکی سخن سخت با گدا گفتن

۱۱

ازان شکسته شود نفس وزین شود مغرور

هجای خلق بود بهتر از ثنا گفتن

۱۲

چگونه نسبت درویش به مه کنم صائب؟

مرا زبان چو نگردد به ناسزا گفتن

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۵۹۵
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۱۸۰

نظرات

user_image
صنم
۱۳۹۸/۰۴/۱۶ - ۱۰:۱۶:۴۶
با سلام امکان داره یکی از صاحب نظران لطف کنند و حرف بی صدا گفتن رو توضیح بدن لطفن؟به معنی گفتن چیزی با حرکت دادن لب ها و بدون صدا میتونه باشه؟ پیشاپیش تشکر
user_image
m
۱۳۹۸/۰۴/۱۶ - ۱۳:۱۲:۰۰
صنم بانوبه معنای ” یاسین به گوش خَر خواندن “ است