
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۳۲۸
۱
چنان که سرمه سواد نظر کند روشن
مرا نظاره خط چشم تر کند روشن
۲
به نور عقل نبردیم ره ز خود بیرون
مگر که عشق چراغ دگر کند روشن
۳
تأمل آینه پرداز فکر ناصاف است
که آب خود ز ستادن گهر کند روشن
۴
به هیچ وجه نگردد خموش، هر که چو لعل
چراغ خویش به خون جگر کند روشن
۵
اگر چه آینه را آب می کند تاریک
دل سیاه مرا چشم تر کند روشن
۶
چو آفتاب نمیرد چراغ زنده دلی
که شمع خویش به آه سحر کند روشن
۷
ز صدهزار پسر همچو ماه مصر یکی
چنان شود که چراغ پدر کن روشن
۸
حریف پرتو منت نمی شود صائب
ز آه خانه خود را مگر کند روشن
تصاویر و صوت

نظرات