
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۳۳۱
۱
رواق چرخ شد از شمع کلک من روشن
که دیده است ز یک شمع نه لگن روشن؟
۲
اگر چراغ سهیل از نسیم کشته شود
توان نمودن از سیب آن ذقن روشن
۳
عجب نباشد اگر سرنوشت خوان شده ام
که گشت از خط ساغر سواد من روشن
۴
ستاره سوختگی خال چهره سخن است
ز نقطه ریزی کلک است این سخن روشن
۵
توان ز زخم گرفتن عیار جوهر تیغ
ز جوی شیر بود حال کوهکن روشن
۶
که ره برون ز نهانخانه عدم می برد؟
نگشته صبح شکرخند ازان دهن روشن
۷
چراغ دل ز جگر گوشه روشنی گیرد
شد از عقیق لبت دیده یمن روشن
۸
حدیث راست منور کند جهان صائب
ز روی صبح بود صدق این سخن روشن
تصاویر و صوت

نظرات