صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۳۳۲

۱

نظر به زلف و خط آن بهشت سیما کن

شکسته قلم صنع را تماشا کن

۲

مشو غبار دل خلق چون کتابت خشک

به اهل عشق در ایام خط مدارا کن

۳

پیاله از قدح لاله می توان کردن

بگیر گردن مینا و رو به صحرا کن

۴

نمی توان دل صد چاک را به سوزن دوخت

علاج رخنه دل را به درد صهبا کن

۵

مشو مقید همراه اگر چه توفیق است

سفر جریده ازین خاکدان چو عیسی کن

۶

مس از معامله کیمیا زیان نکند

وجود ناقص خود را به هیچ سودا کن

۷

خلاف نفس کلید در بهشت بود

به هر چه نفس تولا کند تبرا کن

۸

جمال یوسفی از کلک صنع می ریزد

همین تو دیده یوسف شناس پیدا کن

۹

به کوه صبر توان جان و موج حادثه برد

برای کشتی خود لنگری مهیا کن

۱۰

نهنگ عشق به هر چشمه ای نمی گنجد

ز کاوکاو دل خویش را چو دریا کن

۱۱

بهانه جوست حیا در نقاب پوشیدن

به احتیاط به رخسار او نظر وا کن

۱۲

خمار و نشأه ز یک چشمه آب می نوشند

به درد و صاف جهان سینه را مصفا کن

۱۳

نمی توان به قدم قطع آسمان ها کرد

ز شوق، بال و پری چون نسیم پیدا کن

۱۴

حریف آبله دل نمی شوی صائب

ز تنگنای صدف روی خود به دریا کن

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۱۸۸

نظرات