صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۳۳۸

۱

ترا که گفت وطن زیر چراغ اخضر کن؟

درین محیط پر از خون چو نوح لنگر کن

۲

نه ای عزیزتر از آفتاب عالمتاب

ز سنگ بالش و از خاک تیره بستر کن

۳

به همت از سر گردون کلاه اوج ربای

سری چو شعله برون زین بلندمجمر کن

۴

ز حرف سرد صبا روی را مکش درهم

ز کینه صاف دل خود چو آب گوهر کن

۵

ز عمر خضر اثر خیر پایدارترست

ز آب صلح به آیینه چون سکندر کن

۶

حدیث تلخ ز بادام اگر نمی شنوی

به بند خانه نی صبر همچو شکر کن

۷

سزای توست حباب آستین فشانی موج

ترا که گفت سر از بحر بیکران برکن؟

۸

مکن به عارض گل شوخ چشمی ای شبنم

حذر ز تیغ جهانسوز مهر انور کن

۹

ز خاک دشت ختن را به نکهتی بردار

دماغ سوخته مشک را معنبر کن

۱۰

زبان شعله به تشریف عشق کوتاه است

قیاس این سخن از آذر و سمندر کن

۱۱

درین غزل نظر از خواجه یافتی صائب

به روح حافظ شیراز می به ساغر کن

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۱۹۱

نظرات