
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۳۴
۱
لبت به خون جگر شسته روی مرجان را
خط تو ساخته خس پوش، آب حیوان را
۲
لب عقیق به دندان گرفته است سهیل
ز دور دیده مگر سیب آن زنخدان را؟
۳
به آستین، سر اشکم فرو نمی آید
کفن ز اطلس خون بس بود شهیدان را
۴
بشوی نقش وطن را به رود نیل از دل
که نیست آب مروت به چشم، اخوان را
۵
جنون عشق ز فولاد پنجه دارد و من
به تار اشک رفو می کنم گریبان را
۶
هر آنچه داده قسمت بود روان پیش آر
گران مکن به دل خود قدوم مهمان را
۷
صفیر خامه صائب بلند چون گردید
نشست شعله آواز، عندلیبان را
تصاویر و صوت



نظرات