صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۳۴۸

۱

اگر به سوخته جانی رسد شراره من

امید هست که روشن شود ستاره من

۲

به گریه ربط من امروز نیست، کز طفلی

ز اشک، تخت روان بود گاهواره من

۳

میا به دیدنم ای سنگدل برای خدا

که خون شود جگر سنگ از نظاره من

۴

ز سقف پست خطرهاست سربلندان را

مگر پیاده شود همت سواره من

۵

نشد گشاده ز دل عقده ای مرا، هر چند

ز سبحه گرد برآورد استخاره من

۶

خراب می شوی، از پیش راه من برخیز

که کار سیل کند مستی گذاره من

۷

به نور ماه مرا نیست حاجتی صائب

که پاره دل خویش است ماهپاره من

تصاویر و صوت

نظرات