صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۳۵۸

۱

ز بی قراری من می کند سفر بالین

ز دست خویش کنم چو سبو مگر بالین

۲

همان ز پستی بالین نمی برد خوابم

ز گرد بالش گردون کنم اگر بالین

۳

ز بی قراری من چون سپند جست از جای

نشست هر که مرا چون چراغ بر بالین

۴

ز گرمی جگرم لعل آتشین گردد

به وقت خواب کنم خشت خام اگر بالین

۵

ز دست و تیغ خزان گوییا خبر دارد

که می کند گل این بوستان سپر بالین

۶

مرا سری است که چون لاله داغدار شود

کنم ز کاسه زانوی خود اگر بالین

۷

عجب نباشد اگر بال و پر برون آرد

کشید از سر من بس که دردسر بالین

۸

کسی به ملک غریبی عزیز می گردد

که در وطن کند از سنگ چون گهر بالین

۹

چگونه خواب پریشان نسازدم بیدار؟

که کج گذاشت مرا زلف زیر سر بالین

۱۰

مرا به داغ جنون نیست الفت امروزی

همیشه داشت ز سرگرمیم خطر بالین

۱۱

رهین پرتو منت چرا شوم صائب؟

مرا که از تب گرم است شمع بر بالین

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۲۰۱

نظرات