
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۳۷۴
۱
از آب زندگی به شراب التفات کن
از طول عمر صلح به عرض حیات کن
۲
دست و دل گشاده عنانگیر دولت است
ز احسان بنای دولت خود با ثبات کن
۳
غافل ز تلخکامی بی حاصلان مشو
شیرین دهان بید به آب نبات کن
۴
از زخم سنگ نیست در بسته را گزیر
روی گشاده را سپر حادثات کن
۵
از وضع ناگوار جهان، دیده را بپوش
این خار را گل از عدم التفات کن
۶
از عمر جاودان، اثر خیر خوشترست
با آبگینه صلح ز آب حیات کن
۷
بیهوده نقد عمر مکن صرف کیمیا
پاینده مال فانی خود از زکات کن
۸
بال و پر نهال امیدست نوبهار
در وقت، زینهار ادای صلات کن
۹
در کنه ذات حق نرسد فکر دور گرد
نزدیک راه خود به خیال صفات کن
۱۰
شرط وصول حق ز خلایق گسستن است
قطع امید از همه کاینات کن
۱۱
تا تخته بند جسم تو از هم نریخته است
فکر سفینه ای ز برای نجات کن
۱۲
تا مهره ات ز ششدر حیرت شود خلاص
صائب به بی جهت رخ خود از جهات کن
تصاویر و صوت


نظرات