
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۳۷۵
۱
چون آفتاب و ماه نظر را بلند کن
راهی که مشکل است ز همت سمند کن
۲
این راه دور بیش ز یک نعره وار نیست
ای کمتر از سپند، صدایی بلند کن
۳
خون می خورد ز شوق لقای تو جوی شیر
از تنگنای نی سفری همچو قند کن
۴
این کارخانه ای است که خون شیر می شود
هر چیز ناپسند تو باشد پسند کن
۵
این ناخنی که بر جگر ما فشرده ای
از بهر امتحان به دل سنگ بندکن
۶
ای آن که سنگ را به نظر لعل می کنی
بخت مرا به نیم نظر ارجمند کن
۷
از دست خود مده طرف احتیاط را
از گرگ بیشتر، حذر از گوسفند کن
۸
نقد دو کون در گره آستین توست
بخت بلند خواهی، دستی بلند کن
۹
هر کس به قدر همت خود کرد ریزشی
صائب تو نیز دانه دل را سپند کن
تصاویر و صوت

نظرات