
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۳۸۱
۱
دل از گناه پاک چو دارالسلام کن
خاک سیاه بر سر مینا و جام کن
۲
چون برق، ذوق باده بود پای در رکاب
عیش مدام خواهی، ترک مدام کن
۳
خواهی چو شعله چشم و چراغ جهان شوی
در پیش پای هر خس و خاری قیام کن
۴
آب حیات در ظلمات است، زینهار
مانند شمع در دل شبها قیام کن
۵
چون سرو پا به دامن آزادگی بکش
آنگاه در بهشت فراغت خرام کن
۶
در زیر زلف یأس بود چهره امید
هر جا دلت فرود نیاید مقام کن
۷
آب حیات دولت فانی است نام نیک
این دولت دو روزه خود مستدام کن
۸
هر چند ناله تو کند دانه را سپند
ای مرغ خوش نوا، حذر از چشم دام کن
۹
ما خون گرم خویش حلال تو کرده ایم
خواهی به شیشه افکن و خواهی به جام کن
۱۰
بزم شراب، بی مزه بوسه ناقص است
پیش آی و عیش ناقص ما را تمام کن
۱۱
خواهی که بر رخ تو در فیض وا شود
چون صائب اقتدا به حدیث و کلام کن
تصاویر و صوت

نظرات