
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۳۹۰
۱
یک دل نشد گشاده ز گفت و شنید من
با هیچ قفل راست نیامد کلید من
۲
در سنگ از شرار و شرر می دهم خبر
افلاک یک ستاره ندارد به دید من
۳
با تیغ پاک کرده ام اینجا حساب خود
از خاک، روی شسته برآید شهید من
۴
مردان هزار فوج ز همت شکسته اند
غافل مباش از سپه ناپدید من
۵
ابر سیاه، پرده سیلاب فتنه است
ایمن مشو ز آفت چشم سفید من
۶
این آن غزل که گفت مسیحای زنده دل
کاین خلق نیست در خور گفت و شنید من
تصاویر و صوت

نظرات
احمد
یکی از ناشناسان