صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۳۹۲

۱

دایم به یک قرار بود مشت خار من

چون آشیان خوش است خزان و بهار من

۲

گرد یتیمی گهر آفرینشم

بر هیچ دیده بار نباشد غبار من

۳

از ابر، تخم سوخته افسرده تر شود

مرهم چه می کند جگر داغدار من

۴

بر روی هم گذاشته ام دست چون صدف

گوهر شود یتیم ز جیب و کنار من

۵

چون عقده های آبله از پاک گوهری

موقوف زخم خار بود نوبهار من

۶

خوابم بود به دولت بیدار همعنان

بر راه کبک خنده زند کوهسار من

۷

کشتی در آب گوهر من کار می کند

دریا ترست از گهر آبدار من

۸

صائب مرا به باغ و بهار احتیاج نیست

باغ و بهار من بود از خارخار من

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۲۱۸

نظرات