
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۳۹۹
۱
فیض نسیم صبح بود با فغان من
بر شاخ گل گران نبود آشیان من
۲
ریگ روان بادیه بی نشانیم
سرگشتگی است راهبر کاروان من
۳
چون برق، منتهای نفس منزل من است
بیچاره رهروی که شود همعنان من
۴
دستش ز تیر زودتر افتد به خاک راه
آن ساده دل که زور زند بر کمان من
۵
چون دانه سپند، بر آتش نشسته است
مهر خموشی از لب آتش بیان من
۶
مشنو ز من دروغ که از راست خانگی
پیچیده نیست جوهر تیغ زبان من
۷
انصاف نیست مانع نظارگی شدن
کز جوش گل شکست در بوستان من
۸
بستم به خاک نقش و همان میل می کشد
در چشم دشمنان، قلم استخوان من
۹
صائب ز بس مراد که در خاک کرده ام
خاک مراد خلق شده است آستان من
تصاویر و صوت

نظرات