
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۴۰۴
۱
نازکترست از رگ جان گفتگوی من
باریک شد محیط چو آمد به جوی من
۲
گردون سفله لقمه روزی حساب کرد
هر گریه ای که گشت گره در گلوی من
۳
چون موج شد کشاکش حرصم زیادتر
چندان که چرخ بیش شکست آرزوی من
۴
از دامن صدف چه غبار از دلم رود؟
دریا نبرد گرد یتیمی ز روی من
۵
شیری که خورده بودم در عهد کودکی
کرد از فشار چرخ سفیدی ز موی من
۶
صائب در آن محیط که موجش فلاخن است
از آب چون درست برآید سبوی من؟
تصاویر و صوت


نظرات