
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۴۱۳
۱
ما از صفای سینه بی کینه بر زمین
مالیده ایم چهره آیینه بر زمین
۲
از راه خلق مطلب ما خار چیدن است
گر می کشیم خرقه پشمینه بر زمین
۳
آن خودپرست اگر نه گرفتار خود شده است
از دست چون نمی نهد آیینه بر زمین؟
۴
می گشتمش چو کعبه به اخلاص گردسر
می یافتم اگر دل بی کینه بر زمین
۵
در وصف خط او نرسد پای کلک من
چون پای کودکان شب آدینه بر زمین
۶
عالم فروز گردد اگر آه گرم من
دریا نهد چو تشنه لبان سینه بر زمین
۷
صائب درین زمانه ز پیران زنده دل
یک تن نمانده جز می دیرینه بر زمین
تصاویر و صوت

نظرات