
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۴۲۶
۱
دزدیده در آن ابروی پیوسته نظر کن
زنهار ازین دزد کمربسته حذر کن
۲
در رشته بی طاقت جان تاب نمانده است
شیرازه اوراق دل آن موی کمر کن
۳
دزدان دل شب دست به تاراج برآرند
در دور خط از خال رخ یار حذر کن
۴
از دامن خواهش بفشان گرد تعلق
چون موج میان باز به دریای خطر کن
۵
تا افسر شاهان جهان تخت تو گردد
از بحر به یک قطره قناعت چو گهر کن
۶
در قبضه خاک آن گهر پاک نگنجد
گر عارفی از کعبه و بتخانه گذر کن
۷
کمتر نتوان بود درین باغ ز شبنم
صائب سری از روزن خورشید بدر کن
تصاویر و صوت

نظرات