
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۴۵۸
۱
قسمت آیینه محرومی است از دیدار تو
عکس ممکن نیست دل بردارد از رخسار تو
۲
آب را کز بی قراری نعل در آتش بود
خشک چون آیینه سازد حیرت گلزار تو
۳
خنده گل چون شکست شیشه اش در دل خلد
گوش هر کس آشنا گشته است با گفتار تو
۴
آب در گوهر نبندد زنگ از استادگی
پسته ای چون گشت از خط لعل گوهربار تو؟
۵
از صف مژگان خوش چشمان بود گیرنده تر
دامن نظاره را خار سر دیوار تو
۶
هست گیراتر ز خون بی گناهان چهره ات
چون تماشایی نظر بردارد از رخسار تو؟
۷
دست می شوید ز آب روح بخش زندگی
هر که را دل زنده گردد صائب از افکار تو
تصاویر و صوت


نظرات