
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۴۷۳
۱
ای بهار آفرینش گرده سیمای تو
رشته جانها خس و خاشاک از دریای تو
۲
جوی خون از دیده خورشید می سازد روان
چهره خاک از فروغ لاله حمرای تو
۳
خاک تا گردن میان آب پنهان گشته است
بس که می سوزد دلش از آتش سودای تو
۴
دامن بی طاقتان را خاک نتواند گرفت
چون شرر از سنگ می آید برون جویای تو
۵
گوهر دلها ز گلزار تو عقد شبنمی است
رشته جانها رگ ابری است از دریای تو
۶
خاک شد بیدار از خواب گران نیستی
از عرق افشانی رخسار جان افزای تو
۷
تیغ اگر بارد به فرقش، همچنان آسوده است
بس که حیران است صائب در رخ زیبای تو
تصاویر و صوت

نظرات