صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۵۰۳

۱

خط شبرنگ با لعل لب جانان زند پهلو

زهی ظلمت که با سرچشمه حیوان زند پهلو

۲

ز رعنایی قدش نازک نهالان را خجل دارد

که مصرع چون بلند افتاد با دیوان زند پهلو

۳

مشو چون ابر غافل در بهار از گوهرافشانی

که با دریای رحمت دیده گریان زند پهلو

۴

ز خودکامی به خون خوردن سرآمد روزگار من

که دل ناساز چون افتاد با پیکان زند پهلو

۵

به چشم این راه را سرکن اگر بیناییی داری

که خار این بیابان بر صف مژگان زند پهلو

۶

مروت مانع از نومیدی خصم است عارف را

وگرنه کشتیی دارم که بر طوفان زند پهلو

۷

به تنهایی علم بر قلب لشکر می زند خود را

نهال قامت جانان به سروستان زند پهلو

۸

به عشق آهنین بازو طرف شد عقل ازین غافل

که گردد توتیا چون شیشه با سندان زند پهلو

۹

مگردان روی از تیغ قضا چون بیدلان صائب

که دل سی پاره چون گردید بر قرآن زند پهلو

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۲۷۵

نظرات