
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۵۱۳
۱
ای دل غافل از اسباب جهان دست بشو
از ثبات قدم ریگ روان دست بشو
۲
همچو اوراق خزان پا به رکاب است حواس
از وفاداری اوراق خزان دست بشو
۳
تا به آن کان ملاحت نمکی تازه کنی
اول از مایده بی نمکان دست بشو
۴
دست اگر از خودی خود نتوانی شستن
مشت آبی به کف آر از دگران دست بشو
۵
تخم چون سوخت برومند نگردد هرگز
برو ای عقل ازین سوخته جان دست بشو
۶
آنقدر باش درین بوته که دل آب شود
آب چون شد دلت از هر دو جهان دست بشو
۷
پیشتر زان که بشویند به خون رخسارت
داغ بر دل نه، ازین لاله رخان دست بشو
۸
تا به شیرین جهان چون شکر و شیر شوی
کوهکن وار ز شیرینی جان دست بشو
۹
هست تا در جگر از اشک ندامت آبی
صائب از دامن ابنای زمان دست بشو
تصاویر و صوت


نظرات