صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۵۴۲

۱

مپسند پر ز داغ کنم از جفای تو

آن کیسه ها که دوخته ام بر وفای تو

۲

در جبهه ستاره من این فروغ نیست

یارب به طالع که شدم مبتلای تو؟

۳

طومار شکوه را نکنم طی به حرف و صوت

تا همچو زلف سرنگذارم به پای تو

۴

پیمانه ای که دست تو باشد در آن میان

گر زهر قاتل است بنوشم برای تو

۵

هر چند می کشد ز درازی به روی خاک

دست که می رسد به دو زلف رسای تو؟

۶

آب خضر ز چشمه سوزن روان شود

آید چو در حدیث لب جانفزای تو

۷

شرم تو گفتم از خط شبرنگ کم شود

یک پرده هم فزود ز خط بر حیای تو

۸

بیگانه پروری چو تو در کاینات نیست

بیچاره عاشقی که شود آشنای تو

۹

شادم به مرگ خود که هلاک تو می شوم

با زندگی خوشم که بمیرم برای تو

۱۰

دایم به روی دست دعا جلوه می کنی

هرگز ندیده است کسی نقش پای تو

۱۱

هرگز ز ناز اگر چه به دنبال ننگری

افتاده اند هر دو جهان در قفای تو

۱۲

بسیار در لطافت دل سعی می کنی

از پرده دل است همانا قبای تو

۱۳

بیگانه وار می نگری در مثال خویش

من چون کنم به این دل دیرآشنای تو؟

۱۴

فارغ بود ز جلوه رنگین نوبهار

هر کس که چید گل ز خزان حنای تو

۱۵

خط هم دمید و گوش نکردی به حرف من

داد مرا مگر ز تو گیرد خدای تو

۱۶

گر بشنوی ازو دو سه حرفی چه می شود؟

صائب چها شنید ز مردم برای تو

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۶۳۲
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۲۹۴

نظرات

user_image
هدی
۱۳۹۵/۰۵/۱۷ - ۱۸:۲۰:۰۴
«خط شبرنگ» یعنی خط فسفری آیا؟
user_image
گمنام
۱۳۹۵/۰۵/۱۸ - ۱۲:۳۹:۳۹
خط شبرنگ، گمان میبرم همان خط شب ، خط چهارم جام باشد؟!
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۵/۰۵/۱۸ - ۱۳:۰۸:۱۵
گمنام گرامیگمان می کنم خط چهارم جام “ ارزق “باشدهفت خط داشت جام جمشیدی هر یکی در صفا چو آئینهجور و بغداد و بصره و ارزقاشک و کاسه گر و فرودینهضمناً : شرم تو گفتم از خط شبرنگ کم شودیک پرده هم فزود ز خط بر حیای توبه نظر می آید منظور از خط شبرنگ ، سپیده ی صبح باشد ، می گوید : گمان کردم چون سپیده بدمد ، شرم تو کمتر باشد ، ولی صبح بر شرم تو افزود در بیت ماقبل آخر هم می گوید : خط هم دمید و گوش نکردی به حرف من ، درین معنا که سپیده دمید. مانا باشید
user_image
گمنام
۱۳۹۵/۰۵/۱۸ - ۱۸:۲۳:۵۳
مهناز بسیار گرامی، به گمانم خط شب ( شبرنگ ؟ ) همان خط ازرق باشدوگمان بر این بر دم که چون خطی بیشتر بنوشی شرمت کم شود، که خطی بیش بر حیای تو افزودو من جز این می پنداشتم. دریغا ! ستاره دیده فرو بست و آرمید، سپیده سر بر زد و من در کاسه اشک فرو رفته ، در مانده.تندرست و شادکام بوی.
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۵/۰۵/۱۹ - ۰۳:۰۴:۰۸
گمنام گرامی با پوزش از ناآگاهیم ، که هیچگاه ازرق را بر این تعبیر و مانا ” خط شبرنگ یا خط شب “ نیافته بودم که هنوز هم. در غزلی از ” نیا “ خوانده بودمسپیده سر زد و از خط شب کناره گرفتمولی هنوز ز رویای دوش در به درمکه البته نظر چون شمایی صائب استاز روشنگری شما سپاسمانا باشید
user_image
گمنام
۱۳۹۵/۰۵/۲۰ - ۰۷:۴۴:۵۳
مهنز گرامی، موجبی به پوزش خواهی نیست و نیازی.باری در جستجوی مانای خط بودم در دهخدا، ماناهای شگفت یافتم ،نخستین،، که از نوشتنش شرم دارم.و دیگرها " شکافتن گور " کم و اندک خوردن و.......تا به خط شب رسیدم ، و من شبرنگ پنداشتم که ارزق است از هفت خط جام . جامی که ای بسا جام جم باشدجام کیخسرو که بیژن را در چاه افراسیاب یافت به هرمزد روز از ماه فروردینتندرست و شادکام بوید
user_image
گمنام
۱۳۹۵/۰۵/۲۰ - ۰۷:۵۲:۰۳
ببخشایید، مهناز بسیار گرامیشیخ می فرماید: جز خط دلاویز تو، بر طرف بناگوشسبزه نشنیدم، که دمد بر گل سوریوهمهمه دانند که من سبزه خط دارم دوستنه چو دیگر حیوان ، سبزه سحرایی را