صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۵۴۵

۱

ای دل گشاد کار خود از آن و این مجو

این قفل را کلید ز هر آستین مجو

۲

روی دل از خسیس نهادان طلب مکن

از خار و خس ملایمت یاسمین مجو

۳

حال دل گرفته به هر بی بصر مگوی

از دوزخی کلید بهشت برین مجو

۴

زنبور کافرند سراسر ستارگان

زنهار ازین سیاه دلان انگبین مجو

۵

خواهی که بر تو آتش سوزان شود بهشت

امداد چون خلیل ز روح الامین مجو

۶

بشناس استخوان و طباشیر را ز هم

از صبح اولین، نفس راستین مجو

۷

در هر کس آنچه هست همان را ازو طلب

لنگر ز آسمان، حرکت از زمین مجو

۸

آرامش دل تو برون است از آب و گل

در دامن آنچه گم شود از آستین مجو

۹

شایستگی کلید بود قفل بسته را

از سنگ، آب بی جگر آتشین مجو

۱۰

نتوان به بال عاریه بیرون شدن ز خویش

در وادی طلب مدد از آن و این مجو

۱۱

گم کرده تو از تو برون نیست، زینهار

گاهی ز آسمان و گهی از زمین مجو

۱۲

از دست رعشه دار پریشان شود رقم

از دل رمیدگان سخن دلنشین مجو

۱۳

از دیده می دهند خبر پاک دیدگان

خار گمان ز نرگس عین الیقین مجو

۱۴

هرگز ز قفل، قفل گشایش ندیده است

صائب گشایش از دل اندوهگین مجو

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۲۹۶

نظرات