
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۵۴۸
۱
خط بر عذار ساده نباشد مباش گو
درد آشنای باده نباشد مباش گو
۲
چون هست در نظر لب میگون و چشم مست
در دست جام باده نباشد مباش گو
۳
گل را که خرده ای نبود غنچه خوشترست
دست تهی گشاده نباشد مباش گو
۴
آمیزش حلال و حرام است آب و می
ساقی حلالزاده نباشد مباش گو
۵
حق می برد به مرکز خود راه بی دلیل
در راه کعبه جاده نباشد مباش گو
۶
چون برق، راه خویش کند پاک گرمرو
از خار، راه ساده نباشد مباش گو
۷
مژگان یار از خط و خال است بی نیاز
در پیش صف پیاده نباشد مباش گو
۸
چون نیست چشم شور به دنبال نقش کم
گر نقش ما زیاده نباشد مباش گو
۹
دست گشاده عقده ز دل باز می کند
پیشانی گشاده نباشد مباش گو
۱۰
دریا غریق را دهد از موج بال و پر
با خار و خس اراده نباشد مباش گو
۱۱
صائب چو دور ساختی از نفس سرکشی
سر پیش پا فتاده نباشد مباش گو
تصاویر و صوت

نظرات