صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۵۸۳

۱

به ساغر نقل کرد از خم شراب آهسته آهسته

برآمد از پس کوه آفتاب آهسته آهسته

۲

فریب روی آتشناک او خوردم، ندانستم

که خواهد خورد خونم چون کباب آهسته آهسته

۳

ز بس در پرده افسانه با او حال خود گفتم

گران گشتم به چشمش همچو خواب آهسته آهسته

۴

کباب نازک دل آتش هموار می خواهد

برافکن از عذار خود نقاب آهسته آهسته

۵

مکن تعجیل تا از عشق رنگی برکند کارت

که سازد سنگ را لعل آفتاب آهسته آهسته

۶

جدایی زهر خود را اندک اندک می کند ظاهر

که گردد تلخ در مینا گلاب آهسته آهسته

۷

سرایی را که صاحب نیست ویرانی است معمارش

دل بی عشق می گردد خراب آهسته آهسته

۸

به نور سینه بی کینه دشمن را حوالت کن

که می ریزد کتان را ماهتاب آهسته آهسته

۹

مشو دلتنگ اگر یک چند اشکت بی اثر باشد

که سازد خاک را گلزار، آب آهسته آهسته

۱۰

به این خرسندم از نسیان روزافزون پیری ها

که از دل می برد یاد شباب آهسته آهسته

۱۱

خط اوریش شد آخر، که را می گشت در خاطر

که گردد آیه رحمت عذاب آهسته آهسته؟

۱۲

دلی نگذاشت در من وعده های پوچ او صائب

شکست این کشتی از موج سراب آهسته آهسته

۱۳

نبود از خضر کمتر در رسایی عمر من صائب

گره شد رشته ام از پیچ و تاب آهسته آهسته

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۳۱۷

نظرات

user_image
فرید
۱۳۸۹/۰۴/۰۳ - ۰۸:۴۴:۴۱
آهسته آهسته...! مرا با خویش خواهد برد غم آهسته آهسته شب شیطانی و نفس و ستم آهسته آهسته تو ای آیینه در آیینه در آیینه نورانی شبی بگذار بر چشمم قدم آهسته آهسته بگو امشب کدامین سمت و سو آیینه می پاشی که بر جا پای تو بوسه زنم آهسته آهسته چنان می سوزم از خال سیاه روی مه پوشت که خالی مانده یادم از خودم آهسته آهسته بیا یک شب فقط یک شب تماشا کن مرا وقتیکه می گریم به نامت دم به دم آهسته آهسته زمین در انتظارت گرد خود از درد می پیچد زمان افتاد گویی از قدم آهسته آهسته مرا با خویش خواهی برد، می دانم و الا من کنار یاد تو جان می دهم آهسته آهسته تمام آسمان را بسته می بینم دری بگشای! که دارم از خودم دل می کنم آهسته آهسته...!سید محمدعلی رضازاده (عاصی)، فریدونکنار
user_image
کورش
۱۳۹۲/۰۹/۱۴ - ۰۷:۲۵:۰۲
آهسته آهستهشبی آخر ز کوی تو روم آهسته آهستهغم عشقت ولی باخود برم آهسته آهستهنمیدانی تواحوالم تویی که خفته ای خفتهچه سودایی شبانگاهان دهم آهسته آهستهمثال شمع میسوزددلم یک ذره یک ذرهفدای توزسرتاپاشوم آهسته آهستهقدم نه روی مژگانم ولی پیوسته پیوستهسرم راجای پای تونهم آهسته آهستهندارم تاب هجرانت بیاپیش من خستهبه زلفت شانه بامژگان زنم آهسته آهستهبه بالینم بیاامشب بیادراین شب آخربه موهایت نوازش کن تنم آهسته آهستهتوحتی لحظه ای جانانرفتی ازخیال منکسی که رفته ازیادت منم آهسته آهستهبرای مقدمت جانم بودیک تحفه ناچیزبیاجانم بگیراما صنم آهسته آهستهکورش
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۴/۱۴ - ۰۱:۲۹:۲۷
عمردرگذرهست آهسته آهستهخوشی هم درگذرهست آهسته آهسته
user_image
نورسعید هواسی
۱۳۹۷/۰۳/۱۰ - ۱۴:۱۳:۰۲
با سلام در بیت معروف این غزل در یک نسخه قدیمی از اشعار صائب اینطور بودسرایی را که صاحب نیست وی را ، نیست معمارشدل بی عشق می گردد خراب ، آهسته آهسته به نظرم این ضبط با توجه به زبان غزل‌های هندی ، بهتر آمد. کمااینکه معمار بودن ویرانی هم زیباست...
user_image
احمد جواد نذیری (آرین)
۱۳۹۸/۰۳/۰۲ - ۱۲:۴۴:۴۶
شبی آیم به سویت ای نگار آهسته آهسته شب دور از غم این روزگار آهسته آهسته توی شادخت شعر حافظ و سعدی شیرازی بخوانم تا سحر از تو نگار آهسته آهسته دم صبح گر ببینم یک نظر زیبایی رویت فدای تو شوم سر تا به پای آهسته آهسته به روی ماه تو دل دادن است یک تحفه ناچیزبیا جانم بگیر ، أما نگار آهسته آهسته (آرین نذیری)
user_image
حاج حسین
۱۳۹۹/۰۴/۱۱ - ۰۸:۳۰:۳۷
مسئول محترم سایت گرانمایه گنجور،چرا هر نظری رو زیر شعر ارزشمند صائب اضافه میکنید و میپذیرید؟بعضی از شعرهای آقایان معر هم نیست .....
user_image
مجتبی مهرأَبی
۱۴۰۲/۰۵/۲۸ - ۱۸:۰۱:۵۶
نمایان‌گشتی‌از پشتِ نقاب‌آهسته‌آهسته و دریای‌خیالی‌شد سراب‌آهسته‌آهسته   نسیمی‌می‌برد ابر به زیر نور مه بینی شود کوه دروغینت حباب آهسته آهسته مهر_أبی