صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۶۱۲

۱

روشن ز نور صدق بود جان صبحگاه

بی وجه نیست چهره خندان صبحگاه

۲

ز انجم سپهر زر همه شب جمع می کند

بهر نیاز مقدم سلطان صبحگاه

۳

عمر ابد که یافت ز آب حیات، خضر

یک مد نارساست ز دیوان صبحگاه

۴

گر خضر یافت زندگی از آب زندگی

عالم حیات یافت ز احسان صبحگاه

۵

چون آب خضر نیست سیه کاسه و بخیل

عام است فیض چشمه حیوان صبحگاه

۶

از نور صدق، دیده شوخ ستارگان

گردید محو چهره تابان صبحگاه

۷

بادام چشم را به شکر غوطه ها دهد

قند مکرر لب خندان صبحگاه

۸

آید ز فیض صدق طلب بی مزاحمت

گرم از تنور سرد برون نان صبحگاه

۹

چون مغز پسته غوطه به تنگ شکر دهد

طوطی چرخ را شکرستان صبحگاه

۱۰

تا از شفق نگشته به خون شیر او بدل

بردار کام خویش ز پستان صبحگاه

۱۱

وقت طلوع را به شکرخواب مگذران

چشم آب ده ز شمسه ایوان صبحگاه

۱۲

زنهار رومتاب ازین آستان که هست

چرخ از ستاره، ریزه خور خوان صبحگاه

۱۳

فریاد مرغکان سحرخیز این بود

کای خوابناک، جان تو و جان صبحگاه!

۱۴

در دیده تو پرده خواب دگر شود

خالی اگر کنند نمکدان صبحگاه

۱۵

صائب رخ گشاده بود مشرق امید

کوته مساز دست ز دامان صبحگاه

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۳۳۳

نظرات