
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۶۱۴
۱
در جسم خاکسار مرا جان سوخته
باشد سفال تشنه و ریحان سوخته
۲
چون لاله گرچه چشم و چراغم بهار را
تر می کنم به خون جگر نان سوخته
۳
تخمی که سوخت سبز نگردد ز نوبهار
از می چگونه تازه شود جان سوخته؟
۴
خیزد نفس ز سینه گرمم به رنگ آه
خاکسترست گرد بیابان سوخته
۵
از مرگ فارغند حریفان پاکباز
آتش چه می کند به نیستان سوخته؟
۶
از خاک پای سوختگان است سرمه ام
بینایی شرر بود از جان سوخته
۷
چون داغ لاله است زمین گیر آه من
از دل به لب نمی رسد افغان سوخته
۸
جان تازه شد ز سینه بی آرزو مرا
گلزار رهروست بیابان سوخته
۹
صائب ز خوان نعمت الوان نوبهار
قانع شدم چو لاله به یک نان سوخته
تصاویر و صوت

نظرات