
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۶۲۴
۱
کی بخت خفته وا کند از کار ما گره؟
از رشته هیچ کس نگشاید به پا گره
۲
از ناخن هلال طرب وا نمی شود
عهدی که بسته است به ابروی ما گره
۳
در دل هزار مطلب و یارای حرف نه
صد عقده بیش دارم و دست از قفا گره
۴
با سخت گیری فلک سفله چون کنیم؟
با ناخن شکسته چه سازیم با گره؟
۵
ناخن نماند در سر انگشت شانه را
در زلف و کاکل تو همان جابجا گره
۶
از ابروی تو چین به دم تیغ تکیه زد
از کاکلت فتاد به دام بلا گره
۷
تا چند سایه بر سر این ناکسان کند؟
ای کاش می فتاد به بال هما گره!
تصاویر و صوت

نظرات