
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۶۲۹
۱
تا کرد خانه از رخ او روشن آینه
گیرد ز آفتاب به گل روزن آینه
۲
جوهر مکن خیال، که از بیم غمزه اش
پوشیده است زیر قبا جوشن آینه
۳
در دیده نظارگیان جمال تو
بی نور تر ز خانه بی روزن آینه
۴
در روشنی به جبهه خوبان نمی رسد
گیرد اگر چراغ ته دامن آینه
۵
رفتم سیاه نامه ازین تیره خاکدان
بردم جلا نداده ازین گلخن آینه
۶
روشندلان به نیم نفس تیره می شوند
یک شبنم فسرده و صد خرمن آینه
۷
آورد چشم من به هوای خطش غبار
افشاند آن عبیر به پیراهن آینه
۸
تا این غزل ز خامه صائب نبست نقش
روشن نشد که ذهن کند روشن آینه
تصاویر و صوت

نظرات