
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۶۴۲
۱
آن خوش پسر برآمد از خانه می کشیده
مایل به اوفتادن چون میوه رسیده
۲
ناز بهانه جو را بر یک طرف نهاده
شرم ستیزه خو را در خاک و خون کشیده
۳
مالیده آستین را تا بوسه گاه ساعد
تا ناف پیرهن را چون صبحدم دریده
۴
بوی کباب دلها پیچیده در لباسش
خون هزار بیدل از دامنش چکیده
۵
چشم از فسانه ناز در خواب صبحگاهی
مژگان ز دل فشاری دست نگار دیده
۶
برق سبک عنان را مژگان خوش نگاهش
میدان به طرح داده چون آهوی رمیده
۷
گل ز انفعال رویش در خار گشته پنهان
ریحان ز شرم خطش بر خاک خط کشیده
۸
مژگان ز شوخ چشمی بر هم نهاده شمشیر
از بیم جان، نگاهش در گوشه ای خزیده
۹
خود را به چشم عاشق بر خویش جلوه داده
هر گام ان یکادی بر حسن خود دمیده
۱۰
برقی ز ابر جسته هر جا که رم نموده
سروی ز خاک رسته هر جا که آرمیده
۱۱
دیگر ندیده خود را تا دامن قیامت
صائب کسی که او را مست و خراب دیده
تصاویر و صوت


نظرات