صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۶۵۰

۱

کیستم من؟ مشت خار در محیط افتاده‌ای

دل به دریا کرده ای، کشتی به طوفان داده‌ای

۲

نیست ممکن چون سپند آرام را بیند به خواب

موری از دست سلیمان بر زمین افتاده‌ای

۳

جنت دربسته‌ای با خود به زیر خاک برد

از ازل شد قسمت هر کس دل آزاده‌ای

۴

برنمی‌خیزد به صرصر نقشم از دامان خاک

وادی امکان ندارد همچو من افتاده‌ای

۵

می‌توان از جبهه عشاق راز عشق خواند

نیست در صحرای محشر نامه نگشاده‌ای

۶

با جگر خوردن قناعت کن که این مهمانسرا

جز غم روزی ندارد روزی آماده‌ای

۷

علم رسمی می‌کند صائب دل روشن سیاه

عارفان را بس بود چون صبح لوح ساده‌ای

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۳۵۴

نظرات