
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۶۶۳
۱
از شراب لعل تا رخسار را افروختی
هر که را بود آرزوی خام در دل سوختی
۲
دخل بی اندازه را ناچار خرجی لازم است
روی دل بنما به قدر آنچه دل اندوختی
۳
در دل فولاد جوهر موی آتشدیده شد
تا ز عارض خانه آیینه را افروختی
۴
آن که عمرش صرف شد در دلبری آموختن
کاش دلداری هم از ما اندکی آموختی
۵
بی پر و بالی پر و بالی است در راه طلب
می شود روشن چراغت چون نفس را سوختی
۶
قسمت خاک است هر دخلی که بیش از خرج شد
من گرفتم همچو قارون گنجها اندوختی
۷
یک دل سنگین نگردید از دم گرم تو نرم
در سخن هر چند صائب بیش خود را سوختی
تصاویر و صوت

نظرات