
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۶۶۵
۱
دوش با ما سرگران بودی چه در سر داشتی؟
باده می خوردی و خون ما به ساغر داشتی
۲
سبزه باغ و بهار ما زبان شکر بود
بر مسلمانان اگر رحمی تو کافر داشتی
۳
نیست امروز این گرانی پله ناز ترا
شیر در گهواره می خوردی که لنگر داشتی
۴
نونیاز ناز چون خوبان دیگر نیستی
دایم از شوخی تو در پیراهن اخگر داشتی
۵
ماه رخسار تو ناگردیده در خوبی تمام
هر طرف چون ماه نو صد صید لاغر داشتی
۶
این زمان با غیر همدوشی، وگرنه پیش ازین
تیغ در یک دست و در یک دست خنجر داشتی
۷
جان نثارت کرد و از اخلاص می کردی نثار
صائب مسکین اگر صد جان دیگر داشتی
تصاویر و صوت


نظرات