
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۶۹۴
۱
نیست نقشی دلپذیر عشق غیر از سادگی
پیش صاحب فن نباشد فن به از افتادگی
۲
از سر بی حاصلان دست حوادث کوته است
جامه فتح است سرو باغ را آزادگی
۳
آب شد روی زمین از سجده های گرم من
چون تواند موم، کردن برق را سجادگی؟
۴
قطره نیسان که باشد، شبنم افسرده کیست؟
تا زند پیش سرشکم لاف مردم زادگی
۵
با چنین بختی که از دریا خبر می آورد
مژده وصل تو باور می کنم از سادگی
۶
قطع امید ز مآل ساده لوحی چون کنم؟
مشرق خورشید شد آغوش صبح از سادگی
۷
نیست صائب چرخ مینا رنگ مرد جنگ ما
با نفس آیینه می گردد طرف از سادگی
تصاویر و صوت

نظرات
merce